***باده عشق***
بر طالع خویش میزنم خنده هنوز کز بهر شهادت نیم ارزنده هنوز گشتند عزیزان به شهادت نائل شرمنده منم که مانده ام زنده هنوز تا مکتب جبهه خوب معنا نشود بار دگر، آن روحیه پیدا نشود یاران به جا مانده مراقب باشیم خون شهدا فرش ره ما نشود سلااااااااااااااااااااااااااااام میلاد امام رضامون مباررررررررررررررررررککککک باشه هر چی گشتم که یه شعری که حرف دلم باشه به امام رضا بگم........... پیدا نکردم... اما امام رضا خودش میدونه که حرف دلم چیهههههه.......... به جاش چند تا عکس که خیلی دوسشون دارم گذاشتم به نام خدایی که *مقلب القلوب*است.دل ها را زیر و رو و دگرگون میسازد،با این گونه تحولات درونی،زندگی بیرونی هم دگرگون میشود،خدایی که در دل عارفان صاحب دل جای دارد و از رهگذر چنین دل های پاک،می توان *سلوک معنوی*داشت و راهی به سوی خدا یافت و *خدایی*گشت و *الهی*زیست. الهی!ماندگان را چراغ راهی، راندگان را ملجا و پناهی. اگر راه دهی و راه به بارگاه دهی، از دیدگان،اشک شوق ریزد و شوقت شور دعا برانگیزد. دست نیازمان به آستانت فراز آید،و دل رمیده به سویت باز آید. الهی،چنان کن که بسته گردیم و خسته نگردیم،خسته گردیم و از تو بر نگردیم... بیا به زمزمه یاد یار،در دل شب ها درون تیره خود را چو روز،روشن کن بیا سحرگاهان خزان خسته دلی را به عطر *یاد*و شمیم *دعا*چو گلشن کن تو را که مانده چنین بی پناه و دلگیری به جز خدای جهان،هیچ تکیه گاهی نیست به پیش پای تو، ای اشتیاق سبز و جوان، به جز نیایش و راز و نیاز،راهی نیست. . . . . . . جمجمک برگ خزون مادرم زینب خاتون قامتش عین کمون از کمون خمیده تر روز به روز تکیده تر غصه دار غصه دار بی قرار بی قرار میگه مرتضی میاد میگه مرتضی میاد میگه مرتضی میاد جمجمک برگ خزون بی بی جون واقا جون جفتشون وقت اذون دستو بالا میبرن از بابا بی خبرن هی میگن خدا خدا پس چی شد بچه ما؟ کی خبر ازش میاد؟ کی خبر ازش میاد؟ کی خبر ازش میاد؟ جمجمک برگ خزون بابا جونش بابا جون سرو صورت پر ز خون توی کربلای پنج خاک شده عین یه گنج گوله خورده تو سرش توی خاک سنگرش رفته دیگه نمیاد پسرش بابا میخواد پسرش بابا میخواد جمجمک برگ خزون یه پلاک و یه استخون از تو خاک اومد بیرون دو کیلو کل بدن به مامان نشون دادن مامانم جیغ زدش بابا رو بغل زدش هی زدش ناله و داد راضی ام هرچی بخواد راضی ام هرچی بخواد جمجمک برگ خزون آدما پیرو جوون دلشون یه اسمون تو سر و سینه زدن دست به دست هم دادن تا مشایعت کنن همه بیعت بکنن یا علی قلب تو شاد ما مرید و تو مراد ما مرید و تو مراد آیا میدانید زینت دنیا و آخرت و بدن و دل چیست؟ رسول خدا (ص) فرمودند:زینت دنیا سه چیز است:مال،فرزند،زن وزینت آخرت سه چیز است:علم،پزهیزکاری،چیزی دادن به فقیر در راه خدا و زینت بدن سه چیز است:کم خوردن،کم خوابیدن،کم گفتن و زینت دل سه چیز است:صبر،خاموشی،شکر آیا میدانید وصیت لقمان به فرزندش چه بود؟ گفت:پسرم در این هشت کلمه ای که به تو می گویم جمیع حکمتها جمع است دو چیز را فراموش مکن!خدا و مرگ را. دو چیز را فراموش کن!نیکی که به کسی میکنی و بدی که کسی به تو میکند.وچون داخل مجلسی شوی،زبان خود را نگاه دار.وون به خانه ی مردم داخل شوی،چشم خود را نگاه دار.و چون بر سر سفره مردم حاضر شوی،شکم خود را نگاه دار.وچون به نماز مشغول گردی دل خود را نگاه دار. آیا میدانید که چهار چیز دیگر بازگشت نخواهند داشت؟ اول:کلام گفته شده دوم:تیر رها شده سوم:زمان گذشته چهارم:تقدیر جاری شده آیا میدانید که باید به چه کسی سلام نکنید؟ اول:یهودی دوم:نصرانی سوم:به شرابخوار چهارم:شاعری که در شعر خود به مومنین نسبت گناه دهد پنجم:به ربا خوار ششم:به کسی که علنا گناه کند هفتم:به کسی که در حمام باشد هشتم:به کسی که مشغول نماز است نهم:به کسی که مخنث باشد آیا میدانید چه چیز عمر را طولانی میکند؟ 1.خشنود کردن پدر و مادر 2.احترام و بزرگ داشتن پیران 3.صله رحم 4.وضوی کامل گرفتن 5.حفظ صحت 6.خوش رفتاری با مردم 7.خوبی و احسان به مردم 8.خوش رفتاری با همسایه 9.خودداری از بریدن درختان تر،مگر در مواقع ناچاری اتل متل یه مادر یه ساعتی میگذره بهم میگه«بیداری؟ یا خوابیدی دخترم؟» لابد میپرسین چرا عین گل شب بو بلند میشه از تو جا بلند میشم دزدکی روسری رو مادرم میره توی اتاق خواب با دست پینه دارش نگاه ناز مادر رضا اسم بابامه بهش میگه رضا جون ادکلن بابارو بهش میگه رضا جون عطرشو بو میکنه نمیگه که واسه کار یهو مامان هول میشه دست میذاره رو چشماش نمگه صاحب خونه میزنه زیر گریه مامان نمیگه دادگاه تموم عالم امشب یک روز سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد.شخصی نشست وچند ساعت به جدال پروانه برای خارج شدن از سوراخ کوچک ایجاد شده نگاه کرد.سپس فعالیت پروانه متوقف شدوبه نظر رسید تمام تلاش خود را انجام داده ونمی تواند ادامه دهد آن شخص تصمیم گرفت به پروانه کمک کند وبا قیچی پیله را باز کرد .پروانه به راحتی از پیله خارج شد اما بدنش ضعیف و چروک بود. آن شخص باز هم به تماشای پروانه ادامه دادچون انتظار داشت که بال های پروانه باز وگسترده ومحکم شوندواز بدن پروانه محافظت کنندهیچ اتفاقی نیفتاد!!!!در واقع پروانه بقیه عمرش به خزیدن مشغول بود وهرگز نتوانست پرواز کند. چیزی که آن شخص با همه مهربونیش نمی دونست این بود که محدودیت پیله وتلاش لازم برای خروج از سواخ آن راهی بود که خدا برای ترشح مایعاتی از بدن پروانه به بالهایش قرار داده بود تا پروانه بعد از خروج ازپیله بتواند حرکت کند.گاهی اوقات تلاش تنها چیزی است که در زندگی لازم داریم.اگر خدا اجازه میداد بدون هیچ مشکلی زندگی کنیم فلج می شدیم به اندازه کافی قوی نبودیم وهرگز نمی توانستیم پرواز کنیم. من قدرت خواستم وخدا مشکلاتی بر سر راهم قرار داد تا قوی شوم. من دانایی خواستم وخدا به من مسایلی داد تا حل کنم. من سعادت وترقی خواستم وخدا به من قدرت تفکر وقدرت ماهیچه داد تا کار کنم. من جرات خواستم خدا موانعی سر راهم قرار داد تا برآن ها غلبه کنم. من عشق خواستم وخدا افرادی را به من نشان دادکه نیازمند کمک بودند. من محبت خواستم وخدا به من فرصت هایی برای محبت داد. من به هر چه که خواستم نرسیدم ....اما به هرچه که نیاز داشتم دست یافتم. بدون ترس زندگی کن با همه ی مشکلات مبارزه کن و بدان که میتوانی بر همه ی آن ها غلبه کنی.
عین غنچه شب بو
یه مادر فداکار
ولی یکم دروغگو!
دست میکشه رو سرم
عین گل شب بو
سرزنشش میکنین
چون یه کم دروغ گو!
دوباره و سه باره
وقتی جواب نمیدم
نوازشم میکنه
فکر میکنه خوابیدم
چون تا سحر بیداره
وقتی دروغ دروغی
چشاشو هم میذاره
از اتاق بیرون میره
شاید میخواد مادرم
بره وضو بگیره
به دنبال اون میرم
تا دستشو بخونم
تا مچشو بگیرم
روی سرش کشیده
تا که بابام نفهمه
نصف موهاش سفیده
رو به روی آیینه
روی زردشو مادر
تو آیینه میبینه
کشو رو وا میکنه
عطر بابام تو دستش
رضا،رضا،میکنه
یواشی میره بالا
تا بالای آیینه
تا روی عکس بابام
مامان خیلی میخوادش
جنازشو بغل زد
ولی میگه میادش
مامان همیشه میگه
که بابا بر میگرده
ولی بعضی آدما
میگن که قاطی کرده
غصه نخور عزیزم
من و حبیبه خوبیم
نمیگه من مریضم
درشو وا میکنه
میذاره روی قلبش
خدا خدا میکنه
وضع زندگی خوبه
نمیگه لای چرخ
زندگی صدتا چوبه
دو چشمشو میبنده
اون مادر دروغگو
زور زورکی میخنده
تا کجاها که رفته
نمیگه چند وقتیه
دیسک کمر گرفته
روی زمین میشینه
تا که بابا قامت
خمیده شو نبینه
از توی دست سردش
عطر بابا میریزه
روی چهره زردش
اجاره خونه میخواد
یا که سرش داد زدن
تو ساختمون بنیاد
بوی عطر بابا جون
با بوی عطر شب بو
میپیچه تو خونه مون
حکم تخلیه داده
تا که یهو میفهمه
چشما اونو لو داده
مست گل شب بو
انگار همه فهمیدن
مادرم دروغ گو
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |