سفارش تبلیغ
صبا ویژن























***باده عشق***

نامی نداشت. نامش تنها انسان بود؛ و تنها دارایی اش تنهایی 




گفت: تنهایی ام را به بهای عشق می فروشم. 




کیست که از من قدری تنهایی بخرد؟




هیچ کس پاسخ نداد




گفت:تنهایی ام پر از رمز و راز است، رمز هایی از بهشت. راز هایی از خدا. 




با من گفت و گو کنید تا از حیرت برایتان بگویم






هیچ کس با او گفت و گو نکرد!




و او میان این همه تن، تنها فانوس کوچکش برداشت و به غارش رفت.




 غاری در حوالی دل. می دانست آنجا همیشه کسی هست. 




کسی که تنهایی می خرد و عشق می بخشد.




او به غارش رفت و ما فراموشش کردیم و نمی دانیم که چه مدت آنجا بود




سیصد سال و نه سال بر آن افزون؟ یا نه، کمی بیش و کمی کم. 




او به غارش رفت و ما نمی دانیم چه کرد و چه گفت و چه شنید؛ 




و نمی دانیم آیا در غار خوابیده بود یا نه؟




اما از غار که بیرون آمد بیدار بود، آنقدر بیدارکه خواب آلودگی ما بر ملا شد.




چشم هایش دور خورشید بود، تابناک و روشن؛ که ظلمت ما را می درید




از غار که بیرون آمد هنوز همان بود با تنی نحیف و رنجور. اما نمی دانم 




سنگینی اش را از کجا آورده بود، که گمان می کردیم زمین تاب وقارش 




را نمی آورد و زیر پاهای رنجورش درهم خواهد شکست




از غار که بیرون آمد، با شکوه بود. شگفت و دشوار و دوست داشتنی.




اما دیگر سخن نگفت.انگار لبانش را دوخته بودند، انگار دریا دریا سکوت 




نوشیده بود و این بار ما بودیم که دنبالش می دویدیم برای جرعه ای نور.




برای قطره ای حیرت. و او بی آنکه چیزی بگوید، می بخشید؛




بی آنکه چیزی بخواهد.




او نامی نداشت،نامش تنها انسان بود و تنها دارایی اش تنهایی.






عرفان نظر آهاری


نوشته شده در شنبه 92/10/21ساعت 1:36 صبح توسط یادگاری ها ( ) | |

«سلام بر ابوالفضل العباس فرزند امیرالمومنین،آن که جانش را فدای برادرش کرد،آن که از دیروز خود برای فردایش بهره گرفت،آن که خود را فدای حسین کرد و خود را نگهبان او قرار داد،آن که دستانش قطع شد...»

یکی از لقب هایش "طیار"است،چون همانند عمویش جعفر طیار به جای دو دستی که از پیکرش جدا شد،دو بال به او داده شده تا در بهشت بال در بال فرشتگان پرواز کند.این بشارت را پدرش امیرالمومنین (ع) در کودکی عباس ،آن هنگام که دستهای او را بوسید و میگریست به اهل خانه داد تا تسلای غم و اندوه آنان گردد.

کربلا کعبه عشق است و من اندر احرام

شد در این قبله عشاق،دو تا تقصیرم

دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد

چشم من داد از آن آب روان ،تصویرم

باید این دیده و این دست دهم قربانی

تا که تکمیل شود حج من و تقدیرم




نوشته شده در شنبه 91/9/4ساعت 11:35 صبح توسط یادگاری ها ( ) | |

بار خدایا

از کوی تو بیرون نرود پای

خیالم.................

چه برانی.......چه بخوانی........

چه به اوجم برسانی..

نه من آنم که برنجم

                       نه تو آنی که برانی


نوشته شده در شنبه 91/3/13ساعت 12:19 عصر توسط یادگاری ها ( ) | |

کاش چشمام کور می شد و نمیدیدم...

کاش گوشام کر می شد و نمیشنیدم...

که چقد پشیمون شده  از اینکه جنگیده بوده...

که چه جوری از دشمنای کشورمون حمایت می کنه...

که به خیلی چیزا میگه بازار گرمی...

دیگه حسرت نمی خوره...

به همه چی میگه افراط...

خدایـــــــــــــــــــا...به هممون کمک کن...

 

 


نوشته شده در چهارشنبه 91/1/23ساعت 2:29 عصر توسط یادگاری ها ( ) | |

چهارشنبه هفته گذشته رضا عطاران کارگردان فیلم «خوابم می آد» در جلسه نقد و بررسی فیلمش در برج میلاد در پاسخ به خبرنگار خبرگزاری نسیم، مبنی بر استفاده از شوخی های رکیک که در تمام آثار وی مشاهده می شود، گفت : 

"من آدم رکیکی هستم. تغییر هم نمی کنم. از نظر من خیلی از این مواردی که شما به عنوان شوخی رکیک ازش یاد می کنید مسائلی است که در تمام زندگی شما در جریان است. هیچ کدام از این بخش ها مثل فحش دادن و مسائل جنسی، مواردی نیست که نخواهیم از آن ها صحبت کنیم. هرچند که باید بگویم نگران نباشید من متعلق به سینمای سخیف هست".
به گزارش «بولتن» وی ادامه داد: "تا پیری،‌هرچقدر آدم بزرگتر می‌شود، متوجه می‌شود، توالت چیز بدی نیست، فحش دادن چیز بدی نیست، مسایل جنسی چیز بدی نیست و شما هم بعدا این‌ها را متوجه میشوی!"
این اظهارات عطاران که با سکوت معنادار بسیاری از مدعیان عرصه هنر و فرهنگ رو برو شد، پس از تاخیر یک هفته ای پاسخ داده شد.
حجت‌الاسلام شهاب مرادی در برنامه شب گذشته "پارک ملت" در پاسخ به عطاران به نکته ای جالب اشاره کرد. وی گفت: به آن آقایی که مدافع سینمای سخیف بود عرض می‌کنم؛ ما اگر به دنبال سینمای سخیف بودیم نیازی به این همه هزینه نبود و انواع جذاب‌تر و با کیفیت‌تر آن را از هالیوود و سینمای غرب وارد می‌کردیم. هدف ما "سینمای متعالی" است.


 


نوشته شده در چهارشنبه 90/12/10ساعت 12:55 عصر توسط یادگاری ها ( ) | |

ای مالک اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی

فردا به آن چشم نگاهش مکن

شاید سحر توبه کرده باشد و تو ندانی...

 

 


نوشته شده در پنج شنبه 90/10/22ساعت 3:10 عصر توسط یادگاری ها ( ) | |

خدایا به شکرانه این پیروزی بزرگ،خوش دارم که هدیه ای تقدیم کنم،اما چیزی جز جان ندارم.

از بهترین جوانان،حیات و هستی خویش را تقدیم کردند،عده ای اموال خود را،عده ای کار و مصالح و منافع خود را.

من از شدت سرور می سوزم،می لرزم،شرم زده ام،و نمی دانم تو را چگونه شکر کنم.می خواهم همه چیز خود را بدهم.می خواهم خود را قربانی کنم.با کمال اخلاص آنچه دارم تقدیم می کنم،مالی ندارم،ملکی ندارم،درویشم،بی چیزم،فقط قلبی سوزان دارم که آن را تقدیم کرده ام و جانم نا چیزتر از آن است که برای تقدیم آن بخواهم منتی بگذارم،جانم که چیزی نیست.

خدایا من آمده ام،با همه وجودم ،با قلبم و روحم،آمده ام که خود را قربانی راه تو کنم،آمده ام تا همه حیات و هستی خود را به شکرانه این پیروزی بزرگ تقدیم تو کنم.

من چیزی از تو نمی خواهم .من سربازی گمنامم،من درویشی سر و پا برهنه ام،و هنگامی که چشم از جهان فرو می بندم می خواهم هیچ چیز نداشته باشم،می خواهم فقط به خاطر خدا باشد،می خواهم از هر شائبه خودخواهی و خودبینی به دور باشم،می خواهم بسوزم تا راه را روشن کنم،می خواهم رسالت بزرگ اسلامی ما تحقق بپذیرد، و این تحقق بزرگترین پاداشی است که مرا خوشحال میکند.راستی که چه پاداشی بزرگتر از پیروزی رسالت محمدی (ص) ، از گسترش عدل و عدالت، از سیطره انسانیت از نفوذ حق و عدالت بر همه انسانها

 

 


نوشته شده در پنج شنبه 90/10/1ساعت 8:11 عصر توسط یادگاری ها ( ) | |

   1   2   3   4   5   >>   >
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت