***باده عشق***
خم شد گذاشت روی زمین گوشواره را تا قدری التیام دهد گـوش پاره را آتـش گرفتـه گوشـه ی دامـان کوچکـش آبی نبود چاره کند ایـن شـراره را از خیمه های سوخته تا گود قتلگـاه هاجر شد و دوید به هر سو اشاره را باران تـازیانه و سیلاب سیلی، اشـک تاریـک کـرده بود نگـاه ستـاره را از حال رفت،بوتــه ی خـاری پناه شـد در خـواب دید کودکی و گاهـواره را در خواب دید رفته مدینه وتشنه نیست لب باز کرد و خوردن آبـی دوباره را ** زینــب تمام همسفـران را ردیف کـرد گم کرده بود دختر چندم...شمـاره را! "پروانه نجاتی"
نوشته شده در سه شنبه 90/9/15ساعت
4:20 عصر توسط یادگاری ها ( ) | |
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |