سفارش تبلیغ
صبا ویژن























***باده عشق***

خم شد گذاشت روی زمین گوشواره را

تا قدری التیام دهد گـوش پاره را

آتـش گرفتـه گوشـه ی دامـان کوچکـش

آبی نبود چاره کند ایـن شـراره را

از خیمه های سوخته تا گود قتلگـاه

هاجر شد و دوید به هر سو اشاره را

باران تـازیانه و سیلاب سیلی، اشـک

تاریـک کـرده بود نگـاه ستـاره را

از حال رفت،بوتــه ی خـاری پناه شـد

در خـواب دید کودکی و گاهـواره را

در خواب دید رفته مدینه وتشنه نیست

لب باز کرد و خوردن آبـی دوباره را

**

زینــب تمام همسفـران را ردیف کـرد

گم کرده بود دختر چندم...شمـاره را!


"پروانه نجاتی"

 

 


نوشته شده در سه شنبه 90/9/15ساعت 4:20 عصر توسط یادگاری ها ( ) | |

قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت