***باده عشق***
اتل متل یه مادر یه ساعتی میگذره بهم میگه«بیداری؟ یا خوابیدی دخترم؟» لابد میپرسین چرا عین گل شب بو بلند میشه از تو جا بلند میشم دزدکی روسری رو مادرم میره توی اتاق خواب با دست پینه دارش نگاه ناز مادر رضا اسم بابامه بهش میگه رضا جون ادکلن بابارو بهش میگه رضا جون عطرشو بو میکنه نمیگه که واسه کار یهو مامان هول میشه دست میذاره رو چشماش نمگه صاحب خونه میزنه زیر گریه مامان نمیگه دادگاه تموم عالم امشب
عین غنچه شب بو
یه مادر فداکار
ولی یکم دروغگو!
دست میکشه رو سرم
عین گل شب بو
سرزنشش میکنین
چون یه کم دروغ گو!
دوباره و سه باره
وقتی جواب نمیدم
نوازشم میکنه
فکر میکنه خوابیدم
چون تا سحر بیداره
وقتی دروغ دروغی
چشاشو هم میذاره
از اتاق بیرون میره
شاید میخواد مادرم
بره وضو بگیره
به دنبال اون میرم
تا دستشو بخونم
تا مچشو بگیرم
روی سرش کشیده
تا که بابام نفهمه
نصف موهاش سفیده
رو به روی آیینه
روی زردشو مادر
تو آیینه میبینه
کشو رو وا میکنه
عطر بابام تو دستش
رضا،رضا،میکنه
یواشی میره بالا
تا بالای آیینه
تا روی عکس بابام
مامان خیلی میخوادش
جنازشو بغل زد
ولی میگه میادش
مامان همیشه میگه
که بابا بر میگرده
ولی بعضی آدما
میگن که قاطی کرده
غصه نخور عزیزم
من و حبیبه خوبیم
نمیگه من مریضم
درشو وا میکنه
میذاره روی قلبش
خدا خدا میکنه
وضع زندگی خوبه
نمیگه لای چرخ
زندگی صدتا چوبه
دو چشمشو میبنده
اون مادر دروغگو
زور زورکی میخنده
تا کجاها که رفته
نمیگه چند وقتیه
دیسک کمر گرفته
روی زمین میشینه
تا که بابا قامت
خمیده شو نبینه
از توی دست سردش
عطر بابا میریزه
روی چهره زردش
اجاره خونه میخواد
یا که سرش داد زدن
تو ساختمون بنیاد
بوی عطر بابا جون
با بوی عطر شب بو
میپیچه تو خونه مون
حکم تخلیه داده
تا که یهو میفهمه
چشما اونو لو داده
مست گل شب بو
انگار همه فهمیدن
مادرم دروغ گو
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |