• وبلاگ : ***باده عشق***
  • يادداشت : باب شهادت
  • نظرات : 3 خصوصي ، 14 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + خادم الحسين 

    هميشه از خدا خواستم زماني منو حسيني کنه که تشنه تشنه تشنه کربلا باشم.

    به خودم ميگفتم نه نميشه من نمي تونم ....

    همين حالاهم اگه بهم بگن بيا بريم کربلا اونجوري که بايد حس بگيرم .نميگيرم. به خودم ميگفتم اينا که دارن ميرن پيش فرزند زهراس چطور از قبل اينجوري هوايي ميشن. چطوري يک ماه مونده به ديدن حرم اقا اينجوري بي تابي ميکنن. چه جوري دلشون اينقدر تحت تاثير قرار ميگرن چه جوري اينجوري از قبل دم از عباس ع ميزنند.....

    باورم نميشد که اينقدر قبل از ديدن حرم عشق هواي ميشن.

    خلاصه روزها گذشت.......

    منم کم کم دارم همه اين حسها را تجربه ميکنم . هروز که ميگذره اشکام ........

    دلم بدجوري .....

    احساس ميکنم منم تحت تاثير ....

    آره منم دارم کربلايي ميشم.

    واي خدا يعني ..........

    يا حسين